زلزله

ساخت وبلاگ
دیروز برای اولین بار بعد از دوسال رفتم دانشگاه.حس غریبی میکردم. انگار بار اولمه میرم همچین جایی.بااینکه من ارشدم و قبلا هم برای کارهای اداری و ثبت نام رفته بودم دانشگاهولی خب این یه حس و حال دیگه داشت. کلی قبل رفتن غرمیزدم ولی در گوشی بهتون میگم دلم تنگ شده بود.اینکه حس کنی چندنفر کنارت نشستن، استاد داره نگاهت میکنه و بازخوردشرو با ارتباط چشمی میگیره. اینکه صدای خنده همکلاسیات رو با گوشت میشنوی،نه اینکه فقط ایموجی های خندشون رو توی چت باکس ببینی.خلاصه که سخته ولی خوبه. منصف باشیم.دیشب تا برسم خونه ساعت حدود 10 بود، از شدت خستگی سردرد گرفته بودم.صبح سرکار بعدم دانشگاه. استادی که کلاس دوم رو باهاش داشتیم نیومده بود،این یکی هم جوگیر شد گفت همین الان جبرانی میذاریم.+کامنتا رو بعدا میخونم جواب میدم. زلزله...
ما را در سایت زلزله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : royajo0on بازدید : 131 تاريخ : شنبه 18 تير 1401 ساعت: 19:41

شنبه آخرین روز کاری ما بود. امروز هم رفتیم برای جشنالفبای کلاس اولی ها. بد نبود خوش گذشت.سوپروایزرمون بهم پیشنهاد داد امسال اسیستش باشم تاسال اینده در نبودش جاش رو بگیرم.فعلا نمیدونم چیکار کنم باید خیلی درموردش فکرکنم.هفته اینده دوتا ارائه دارم یکی انلاین و یکی حضوریهردوتاشم تو یه روزه. هیچیم براش اماده نکردماین هفته یه جا باید برم برای مصاحبه و اخر هفته هم یهازمون استخدامی دارم. خیلی مشغولم و حسابی دارم دنبالکار میگردم تا ببینم قسمتم چی باشه.امسال روز معلم خیلی خوب بود. حسابی پول به جیب زدیمتمام پایه ها حسابی تحویلمون گرفتن اما دریغ از یه تبریکخشک و خالی از سمت مسئولین مدرسه. دیگه هدیه و چیزایدیگه که اصلا بماند. جای خود دارنامسال دوبار رفتم نمایشگاه کتاب. یه سری با همکارم فبعد از کار. یه بارم با دوستم ستنوع کتاب ها خیلی کم بود. هرغرفه ای میرفتی امکان نداشت۱۹۸۴، بیشعوری و عقاید یک دلقک رو نداشته باشن.قیمت ها همه نجومی. با وقاحت تمام رو قیمت یه برچسبچسبونده بودن و تغییرش داده بودن. اگرم چیزی میگفتیمیگفتن همینه که هست. نمیخوای یه هفته دیگه از اینم گرون تر میشه. به کجا داریم میریم ما؟ولی یه چیزی برام جالب بود. تو مکان های شلوغ مثل مترواگه به کسی بخوری یا پاش رو لگد کنی دعوا راه میفته.اما تو نمایشگاه اینجوری نبود. مردم انگار خیلی آروم تر وباشخصیت تر شده بودن. به نظرتون دلیلش چی میتونهباشه؟یه روزم با همکارا رفتیم پل طبیعت. خوش گذشت. ناهارچلو مرغ خوردیم برخلاف قیمت بالاش به شدت بدمزه بودحیف اون همه پول. کلی نشستیم باهم حرف زدیم و غیبتکردیم بازم حرفامون تموم نشد. زلزله...
ما را در سایت زلزله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : royajo0on بازدید : 123 تاريخ : شنبه 18 تير 1401 ساعت: 19:41

چند وقتی هست دانشگاه رفتن برام شده عذاب.اتوبوس دیر میاد، شلوغه، مردم عصبانین، دیرشون شدهقبلا یک ساعته میرسیدم دانشگاه الان بیشتر از یک ساعت ونیم توی راهم. حتی قطارای مترو هم آروم آروم میرن.مردم دارن باهم دیگه لج میکنن.امکان نداره من یه روز بیرون برم و چندتا دعوا نبینم.یه بار تو اتوبوس دعوا بود اعصابم ریخت بهم اومدم از شیشه بیرون رو نگا کنم دیدم دوتا خانم دارن با لگد میزنن بههمدیگه. گفتم بزار گوشیم رو در بیارم دیدم همکلاسیام دارنتو گروه باهم دعوا میکنن و فحش میدن.حال و احوال ما این روزا خوب نیست. انگار فقط داریم نفسمیکشیم. یعنی میشه ما یه روز خوبم ببینیم؟خدایا نکنه روزی بیاد که بگیم صدرحمت به اون روزا. زلزله...
ما را در سایت زلزله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : royajo0on بازدید : 122 تاريخ : شنبه 18 تير 1401 ساعت: 19:41